اندر احوالات امروز

ساخت وبلاگ

امروز بعد از اتمام کلاسم درست تو تاریکی شب و سرما ، بعد از گرفتن تاکسی و گذشت چند دقیقه و شروع صحبتهای آروم آروم پیرزن خسته ، آفرین به غیرتش |غیرت ربطی به زن و مرد بودن نداره| ، و شنیدن رنج های یک مادربزرگ مهربان که دیگه از سن کارش گذشته خجالت کشیدم که نتونستم واسش کاری انجام بدم .... همه ی آدمها شرمنده ی شما هستن مادر بزرگ مهربان!

اندر احوالات امروز...
ما را در سایت اندر احوالات امروز دنبال می کنید

برچسب : مادربزرگ, نویسنده : routinedays بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 18:38

چقد دل گرفتگی بده همش احساس تنهایی می کنی ، دلگرفتگی آدمها نشأت گرفته از نارضایتی از زندگیه ... منم همینطورم ، این همه سال رفت و نمیدونم چیکار کردم ، همین الان هم سر در گمم ... خسته ام از این وضع و از این پوچی ... آدم باید کسی رو داشته باشه که باهاش دردودل کنه اما وقتی فکر عواقبشو می کنی پشیمون میشی واسه همین رو آوردم به نوشتن .... الان وسط درس خوندن دلم خواست بنویسم .... حالم خوب نیست بی هدف میخونم نمیدونم دارم به کجا میرم ، آدمای اطرافمم فقط ادعاشون میشه و در باطن طبل تو خالین ، خدایا من دارم چیکار می کنم با خودم ، با زندگیم ، با آینده ای که داره میرسه .... پر از حسهای متناقضم .... خدایا خودت دلمو آروم کن فقط امیدم تویی. اندر احوالات امروز...ادامه مطلب
ما را در سایت اندر احوالات امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : routinedays بازدید : 134 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 18:38

چقدر زود بزرگ شدم چشم بهم بزنم دو سه دهه دیگه هم تموم میشه ، کاش همیشه بچه می موندم : خنده و ذوق های بی دلیل ، شاد شدن با چیزهای کوچیک ، گریه های بدون ترس ، فارغ از هر چه دغدغه .... بزرگ که میشی باید تحمل کنی ، سخت بشی ، بسوزی و دم نزنی ، راحت نمی تونی گریه کنی مگر تو تنهاییت ، نباید ضعف نشون بدی ، مسئولیت داری باید خوب از عهده اش بر بیای .... حتی با بزرگ شدن هر کسی یک کودک درون داره یه جاهایی گاهی خودشو نشون میده حالا خودآگاه یا ناخودآگاه چرا بعضی ها به حساب لودگی میزارن ؟! چرا به این فکر نمی کنن شاید همون لحظه غمهاش فراموشش شده؟! ... اصلا ماها بزرگ شدیم واسه قضاوت! این اخلاق بد رو اصلاح کنیم .... من از خودم شروع می کنم ، چهل روز بتونی کاریو انجام ندی اون عادت ترک میشه و نهادینه میشه ، از تاریخ 96/09/19 تا 96/10/29 به مدت چهل شب هیچکسی رو قضاوت نمی کنم و درمورد مسئله ای نظر نمیدم! اندر احوالات امروز...ادامه مطلب
ما را در سایت اندر احوالات امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : routinedays بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 18:38

دیشب تا حدودای ساعت 3 بیدار بودم و همش فکر فکر فکر ... نمیدونم چطور دیوونه نشدم تاحالا .... صبح با زنگ ممتد گوشی بیدار شدم ، از اونجایی هم که نصف کارهای دانشگاهمو انجام دادم یک قسمتش موند بی خیال شدم و راهی دانشگاه شدم خیلی هوا شرد شده ، تو کتابخونه اون قسمت مونده هم به کمک همکلاسی گرامی انجام شد و پروژه ام تکمیل و شد آنچه باید می شد ... موقع برگشت هم کلی خرید داشتم و خیلی ناگهانی هوس کیک کردم و یه پودر گرفتم با شیر محلی تا رسیدم خونه 12 شد و بعد از ناهار شروع پروسه کیک پزون اونم با روشهای من ... بعد از تموم شدن کیک رو به امون خدا سپردم و خوابیدم، خواب عمه جان رو دیدم چه محکم منو بغل کرده بود یعنی دلش تنگ شده ؟ .... حالا هم که بیدار شدم مستقیم رفتم سر وقت کیک و با شیر نوش جان کردم! خب دیگه برم سراغ درسام که که امشب احتمالا مهمونیم .... سردرد هم دارم نمیدونم چرا  چند وقتیه فوبیای ازدواج گرفتم .... یک وقتهایی می پسندم به مشکلاتش فکر می کنم پشیمون میشم نمیدونم چیکار کنم؟! اندر احوالات امروز...ادامه مطلب
ما را در سایت اندر احوالات امروز دنبال می کنید

برچسب : احوالات, نویسنده : routinedays بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 18:38