امروز بعد از اتمام کلاسم درست تو تاریکی شب و سرما ، بعد از گرفتن تاکسی و گذشت چند دقیقه و شروع صحبتهای آروم آروم پیرزن خسته ، آفرین به غیرتش |غیرت ربطی به زن و مرد بودن نداره| ، و شنیدن رنج های یک مادربزرگ مهربان که دیگه از سن کارش گذشته خجالت کشیدم که نتونستم واسش کاری انجام بدم .... همه ی آدمها شرمنده ی شما هستن مادر بزرگ مهربان!
برچسب : مادربزرگ, نویسنده : routinedays بازدید : 152
برچسب : نویسنده : routinedays بازدید : 134
برچسب : نویسنده : routinedays بازدید : 148
برچسب : احوالات, نویسنده : routinedays بازدید : 142